چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوستی» ثبت شده است

سرچشمه بود. سرچشمه‌ای از احساس خوب. کارهایش را سرِصبر انجام می‌داد. جوگیر نمی‌شد؛ شاید چون می‌دانست از زندگی‌اش چه می‌خواهد. حاضر نبود به قیمتِ پول هر کاری انجام دهد. با بقیه فرق داشت. روح داشت. زنده بود. برایش بدست آوردن اهمیت نداشت، دنبال راضی کردن دل خودش بود. از دوست دارم‌هایش کوتاه نمی‌آمد. خودِ خودِ خودِ خودش بود.
  • امیرحا فظ