چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

 در انتهای راهروی طبقه چهارم ساختمان E، پسری تنها نشسته است،...

  • امیرحا فظ

احساس خوارشماری همه آن چیزهایی که در چشم اکثر مردم بالاترین لذت زندگی است. این احساس شگفت‌انگیز و افسون‌کننده اول‌بار در قصر سلابادسکی در دلش پیدا شد. آنجا بودکه می‌دید ثروت و قدرت و زندگی و همه‌ی آنچه مردم با کوشش بسیار در تحصیل آن می‌کوشند و در حفظ آن تلاش می‌کنند اگر ارزشی داشته باشد فقط در لذتی است که با چشم پوشیدن از آن‌ها نصیب انسان می‌شود.

این همان احساسی بود که سرباز داوطلب را وا می‌دارد تا واپسین کُپک* خود را روی پیشخان پیاله‌فروش بگذارد یا مرد باده‌پیما راهی میزند که بی علت آشکاری آینه‌ها و شیشه‌ها را بشکند، گر چه می‌داند که تا آخرین کُپک داراییش را بر سر  این کار می‌نهد. همان احساسی که انسان را به کارهایی وا می‌دارد که در چشم سنجنده مردم عادی دیوانگی است. چنانکه گویی با این کار بخواهد قدرت خود را بیازماید و اعتقاد خود را به وجود داوری توانا نشان دهد که آزاد از قراردادهای انسانی بر زندگی قضاوت می‌کند.

جنگ و صلح- جلد سوم- ص1093

*معنی کُپک را نمیدانم :(، ولی فکر میکنم معنی سکه یا همچین چیزی داشته باشد.

  • امیرحا فظ

از هیچ چیز نمیترسم، در هر شرایطی خودم خواهم بود. برایم مهم نیست که چه اتفاقی بیفتد یا نیفتد با تمام وجود سعی میکنم که خودم باشم. که خودم را به رسمیت بشناسم. خودم را دوست داشته باشم و برای خودم احترام قائل باشم. انگار دیگر هیچ چیز برایم اهمیت ندارد. 

  • امیرحا فظ

سالها پیش استادمان گفته بود که از نقشه مملکت قاب بگیرید و آنرا با خوددتان به هر کجا که میخواهید ببرید. راست میگفت، از مملکتمان هیچ چیز به جز ویرانه ای باقی نمانده است. آری، اینجا هم غریبه ام. اما یک فرق وجود دارد، اینکه هم خودم و هم دیگران غریبه بودنم را به رسمیت میشناسیم،...

  • امیرحا فظ