چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

۱۵ مطلب با موضوع «اخلاق نوشته ها» ثبت شده است

هیوستون اسمیت، دین‌پژوه، فیلسوف، آهنگساز، فیلمساز و نویسنده‌ی برجسته‌ی آمریکایی که چند ماه پیش به رحمت خدا رفت از دانشگاهیان معنوی محبوبم بود. گرچه از شاخص‌ترین دین‌شناسان معاصر بود و کتاب‌ها (از جمله کتاب «ادیان جهان» که سه میلیون نسخه منتشر شده است و کتاب تاثیرگذارِ «چرا دین اهمیت دارد؟») و مستندهایش در معرفی ادیان جهان از منابع معتبر و درسیِ دین‌شناسی به شمار می‌رفتند، همچنان ایمانی ساده و زیبا داشت. در همان تنها دو دیدار حضوری و دو قرار اسکایپی آرامش نادر و دل‌ربا و ایمان مادربزرگانه‌اش تاثیر زیادی رویم گذاشت. نمونه‌ای دیدنی از اندیشمندی بود که ایمانش در خدمت زندگی معنادارتر و نیکوکارانه‌تر و آرامش و مهرورزی بیشتر قرار گرفته بود. الگوی خوبی از «تکمیل‌گرایی» در زیست معنوی بود، به این معنا که ضمن مداومت بر عبادات سنت خودش (مسیحی) به روی سنت‌های دیگر گشوده بود و از آموزه‌ها و ورزه‌های معنوی دیگر سنت‌ها هم بهره‌ می‌برد. می‌گفت به روایتی معنوی و سازگار با اخلاقِ فرادینی از همه‌ی ادیان بزرگ جهان ایمان دارد. هم کلیسا می‌رفت، هم روزی پنج بار به زبان عربی نماز می‌خواند و هم بر یوگای هندو و مراقبه‌‌های بودیستی و فرادینی مداومت داشت. در نودوهفت‌سالگی هم همچنان مشتاق خوشه‌چینی از سنت‌های معنوی بود. وقتی به او گفتم میان آموزگاران معنوی و اقطاب سلاسلی که دیده‌ام نادر دَدَ، اسماعیل دولابی و ابراهیم گامارد را از حیث آرامش و رضایت باطن نمونه‌ یافته‌ام چنان شوق کودکانه‌ای به شناخت‌شان نشان داد که تا خواندن ترجمه‌ی بخش‌هایی از «طوبای محبتِ» مرحوم دولابی و پیگیری قرار دیدار با آن دو معنوی دیگر پیش رفت. می‌گفت دینی بهتر است که آرامش و شادیِ درون و شوقِ نیکی بیشتری بیافریند و به تجربه دیده‌ام معمولا این دین برای هر کس روایتی معنوی و اخلاقی از دین مادربزرگ‌اش است. با وجود کهولت سن و مشغله‌ی زیاد در پاسخ به سوال‌‌های ایمیلی و تلفنی به دانشجویانِ غریبه‌ای مثل من هم گشاده‌رو و پرحوصله بود. آخرین باری که سه سال پیش با او تلفنی صحبت کردم گفت: قبلا شک داشتم ولی امروز به تجربه و نود سال جستجوگریِ دینی اطمینان دارم بدون ورزه‌های معنویِ منظمِ روزانه نمی‌توان به زندگی «معنای معنوی» داد. هسته‌ی ادیان نه باورها و دستورات فقهی‌شان که همین عبادات روزانه‌ی معنابخش اند که به تجربه‌ی حضور خدا می‌انجامند. می‌گفت اغلب منکران خدا فقدانِ دلیل برای خدا را به اشتباه دلیلِ فقدانِ خدا محسوب کرده‌اند و به جای بحث فلسفی/علمی درباره‌ی خدا باید ارتباط با او را تجربه کنند. خدایش رحمت کند.

اینستاگرام محمدرضا جلائی‌پور

*.

روش علمی برای فهم جنبه‌های فیزیکی زندگی ما تقریبا عالی عمل می‌کند. اما این روش در پیشنهاد ارزش‌ها، اخلاقیات و معانی که در مرکز زندگی ما قرار دارند، عدم توانایی آشکاری دارد.

هیوستون اسمیت


**.

این ویدئو جهت آشنایی بیشتر با هیوستون اسمیت


  • امیرحا فظ

عجله کردم. و این اولین باری  نبود که چوبِ عجله‌ام را میخوردم. دیروز پوشه را جا گذاشته بودم. این را امروز صبح بعد از وارسی مدارکم فهمیدم. رفتن و پس گرفتن این پوشه صورتی‌رنگ جدای از بحث مالی، برایم یک روز آب می‌خورد. عجله‌ی من، فقط برای چند دقیقه زودتر رسیدن بود. خودم می‌دانستم کجا جا مانده است. تماس گرفتم. گفتند اینجا پیش ماست.

از کی و از کجا به این درد مبتلا شدم؟ درست نمیدانم، شاید ریشه‌اش به دبیرستان برمی‌گردد، به آن تست‌های کوفتی. آنجایی که هر دو هفته یک بار به ما تلقین می‌شد که هر کس سریع‌تر تست‌ها را حل کند و از روش‌‌های احمقانه‌تر اما سریع‌تر  استفاده کند، ترازش بالاتر  می‌رود و در زندگیش موفق‌تر است.

البته که موضوع به اینجا ختم نمی‌شود. در ادامه هم همینطور است، هر کس سریع‌تر درسش را تمام کند، هر کس سریع‌تر از کشور فرار کند، هر کس سریع‌تر ازدواج کند، هر کس سریع‌تر بچه‌دار شود،... هر کس سریع‌تر بمیرد، قطعا و بدون شک آدم موفق‌تری خواهد بود!

  • ۲ نظر
  • ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۸
  • امیرحا فظ

سال‌ها قبل راهب یک صومعه که اسمش پام‌وه بود، درخت خشکیده‌ای را بر فراز کوهی استوار کرد. او از یکی از شاگردان جدیدش به نام یوآن کولوف خواست که هر روز این درخت را آبیاری کند. یوآن سال‌های سال هر روز صبح، وقت سحر، سطلی را پر از آب می‌کرد و با خود به کوه می‌برد و به درخت خشکیده آب می‌داد. غروب بود که به آن‌جا می‌رسید و بعد در تاریکی مطلق به دیر برمی‌گشت و به این ترتیب سه سال گذشت. در روزی دل‌انگیز وقتی یوآن از کوه بالا می‌رفت، متوجه شد که تمام شاخه‌های درخت شکوفه کرده است.

*:ایثار (The Sacrifice)ٰ، آندری تاکوفسکی، سینمای روسیه، 1986.

  • ۲ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۲۰
  • امیرحا فظ

می‌گویند تماشاگران در جشنواره فیلم ونیز "شیرین" را هو کرده‌اند. خود کیارستمی اما گفته بود که این فیلمش را بیشتر از بقیه دوست دارد و فیلمی است که هیچوقت از دوباره دیدن آن خسته نمی‌شود. به نظر من شیرین اصلا فیلم یک بار دیدن نیست. من چند بار این فیلم را دیده‌ام، فکر می‌کنم این فیلم با وجود اینکه 113 بازیگر زن دارد، یک فیلم کاملا مردانه است و کیارستمی آن‌را بیشتر برای تماشاگر مرد ساخته است تا زن.

زیادند مردانی که حوصله‌شان از دیدن این فیلم سر می‌رود. اما به نظرم این فیلم یکی از هوشمندانه‌ترین فیلم‌ها در کارنامه کیارستمی است. اولین نکته‌ و پیامی که کیارستمی با این فیلم به من القا کرد این بود که مردها نمی‌خواهند و نمی‌توانند زن‌ها را به تماشا بنشینند. در دنیای قدیم را نمی‌دانم، اما در دنیای این روزها و در ذهن مردان (مخصوصا در جامعه ما) به زن بیشتر به عنوان یک کالا یا وسیله نگاه می‌شود تا یک وجود انسانی.

کیارستمی خوب می‌داند که در درون هر زن تمایلی شدید وجود دارد به دیده شدن. نه تنها دیده شدن بلکه مور احترام و ستایش واقع شدن. او می‌خواهد به تماشاگر بگوید که در پشت این ظاهر برای یک زن، دنیایی دیگر از احساسات نهفته است و توجه ما را به آن جلب می‌کند. او می‌داند که هر زن مجموعه‌ی پیچیده‌ای‌ست از داستان‌ها، امیدها و رویاها که خیلی از مردها هیچگاه نمی‌خواهند و نمی‌توانند متوجه آن شوند.

*.عکس مربوط است به پشت‌صحنه فیلم شیرین (طعم شیرین)- ساخته مرحوم حمیده رضوی.

  • امیرحا فظ

یک آقای محترمی از میان کاندیداهای ریاست جمهوری، آمده‌اند و در مورد کنسرت نظر داده‌اند. من نمیدانم ایشان در طول عمر شریفشان به کنسرت رفته‌اند یا خیر، اما خودشان معتقدند که کنسرت بر دو نوع است، کنسرت هنجارمند و کنسرت هنجارشکن. ایشان برای موضوع کنسرت به هیچ عنوان اهمیتی قائل نمی‌شوند و شکم گرسنه فقرا را یادآور می‌شوند.

البته که برای هر انسان اخلاقی، شکم گرسنه فقرا اهمیت فراوان دارد. اما من همزمان به چیز دیگری فکر می‌کنم. به نظر من در یک جامعه‌ی کمی توسعه یافته، سیر شدن شکم  فقرا می‌تواند با برگزاری کنسرت ارتباط داشته باشد. نه، منظورم برگزاری کنسرت‌های خیریه نیست.

در این پادکست کوتاه، دکتر الهی‌قمشه‌ای از هنر و از زیبایی صحبت می‌کنند. ایشان عقیده دارند که در محضر هنر و در محضر زیبایی، انسان به خودش اجازه نمی‌دهد که به زشتی روی آورد. دقیقا خاصیت هنر همین است که روح انسان را اعتلا می‌دهد و او را اخلاقی‌تر می‌کند.

چه کسانی به کنسرت می‌روند؟ مطمئنا به غیر از عده خیلی کمی افراد فقیر، افراد به نسبت پولدار و دارای قدرت جامعه. به نظر من اگر در جامعه فضایی ساخته شود که چنین افرادی بیشتر به کنسرت بروند و در مجاورت هنر واقعی قرار گیرند، هنر تاثیر خودش را بر آن‌ها می‌گذارد و آن‌ها را به آدم‌های اخلاقی‌تری تبدیل می‌کند. در این صورت است که وقتی به دوراهی می‌رسند که یک طرفش خوردن حق دیگران است، در اثر تاثیری که از هنر گرفته‌اند خودشان را به سمت زشتی سوق نمی‌دهند و ارزش و کرامت انسانی خود را پایمال نمی‌کنند. روح آدم‌ها در فضای آکنده از هنر تغذیه می‌شود و تنها چنین روحی می‌تواند به دنبال تحقق عدالت و احقاق حقوق مظلومان باشد.

فقط یک سوال برای من باقی ماند، اینکه کنسرت علیرضا قربانی، هنجارمند است یا هنجارشکن؟!

  • ۲ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۴
  • امیرحا فظ

درسته که کشیش ها مثل خیلی از آخوندها فقط بلدند حرف بزنند. ولی این کشیش با بقیشون فرق داشت! من یکی از نشستن پای منبرش واقعا لذت بردم :)

  • ۱ نظر
  • ۱۴ اسفند ۹۵ ، ۱۰:۰۱
  • امیرحا فظ

یکی از چیزایی که از مهدیار عزیز یاد گرفتم این بود که سعی کنم تقویمی نباشم. یعنی برای اینکه فلان کار رو انجام بدم منتظر این نباشم که تقویم به من دستور بده. مثلا برای اینکه بخوام تغییری توی خودم انجام بدم تا شنبه هفته آینده صبر نکنم. برای اینکه به مادرم بگم که دوسش دارم منتظر روز مادر نمونم. یا برای اینکه به دوستی بگم که به یادشم و برام عزیزه تا عید صبر نکنم تا بخوام یه پیامک براش بفرستم. به نظرم آدمها به این قضیه عادت کرده اند و صبر میکنند تا فلان روز خاص برسه تا فلان عمل خاص (بخوانید مراسم) رو به جا بیارند. در حالت قبل انگار آدما سعی میکنن تا موقعش برسه، بعد یه دفعه بووم! البته شادی حاصل از انجام کار هم زیاد مهمون آدم نیست. ولی توی این حالت جدید که آدم منتظر تقویم نیست که بهش بگه چه کار کنه، انگار شادیهای کوچیک ذره ذره میان و خودشون رو بین لحظه های زندگی جا میدن. اینطوری شاید حسرت انجام خیلی از کارها هم به دل آدم نمیمونه!

  • امیرحا فظ
قرآن زندگی دنیا را به "بازی" تشبیه می کند تا بر پوچی و عبث بودن آن تاکید کند. اما کمتر به این نکته توجه می شود که تعبیر قرآنی به طور ضمنی اذعان می کند که این بازی،مادام که گرم آن هستی،مفرح و معنادار هم هست."بازی" را از دو زوایه می توان دید: برای کسی که گرم بازی است،تمام حرکات و رفتارها،معطوف به غایت از پیش تعریف شده است - برای مثال، تمام تلاش ات باید معطوف به آن باشد که توپ را به دروازه ی حریف بزنی - و این غایت مندی،به معنای مهمی به رفتار بازیگران معنا می بخشد.
اما کسی که از بازی کنار می نشیند،عرقش خشک می شود و بازی را از بیرون نگاه می کند، چه بسااز خود بپرسد که اینهمه برای چیست؟ چه معنا دارد که گروهی انسان بالغ این طور غافلانه به دنبال یک توپ از این سوی میدان به آن سوی دیگر می دوند،واین طور هیجان زده و پر شور فریاد می کشند و عرق می ریزند؟!
نگاه از بیرون، ناظر را با "پرسش معنا" رو به رو می کند.
اما یافتن غایتی برای بازی ورای خود بازی کار دشواری است، و اگر فرد نتواند آن غایت فرا-بازی را بیابد،خود را با بحران بی معنایی رو به رو می بیند،و بازی را به معنای مهمی عبث می یابد. نگاه پوچ انگارانه ی ادبیات دینی نسبت به دنیا بیشتر ناشی از این نگاه کنار گود است. نخستین کار نبی این است که مارا از گرماگرم بازی به جایگاه تماشاچی بکشاند،و پرسش از معنای بازی را پیش روی ما بگذارد، و وقتی که از پاسخ درماندیم، پاسخ خودش را که پیام استعلایی دین است، به گوش ما زمزمه کند. اما خواه آن پیام را بپذیریم خواه نه،کسی که از گرماگرم بازی درمیانه ی میدان به کنار گود کشیده میشود و بازی را از بیرون تماشا می کند،دیگر نمی تواند بازی را جدی بگیرد.
کشف "جدی نبودن" بازی یعنی تماس با چهره ی "عبث" بازی.
اما این کشف رویه ی دیگری هم دارد که به همان اندازه مهم است: اگر بازی را زیاده جدی نگیریم،بازی کردن به مراتب دل انگیز تر می شود!
آرش نراقی
  • امیرحا فظ