هر کس سریعتر بمیرد...
عجله کردم. و این اولین باری نبود که چوبِ عجلهام را میخوردم. دیروز پوشه را جا گذاشته بودم. این را امروز صبح بعد از وارسی مدارکم فهمیدم. رفتن و پس گرفتن این پوشه صورتیرنگ جدای از بحث مالی، برایم یک روز آب میخورد. عجلهی من، فقط برای چند دقیقه زودتر رسیدن بود. خودم میدانستم کجا جا مانده است. تماس گرفتم. گفتند اینجا پیش ماست.
از کی و از کجا به این درد مبتلا شدم؟ درست نمیدانم، شاید ریشهاش به دبیرستان برمیگردد، به آن تستهای کوفتی. آنجایی که هر دو هفته یک بار به ما تلقین میشد که هر کس سریعتر تستها را حل کند و از روشهای احمقانهتر اما سریعتر استفاده کند، ترازش بالاتر میرود و در زندگیش موفقتر است.
البته که موضوع به اینجا ختم نمیشود. در ادامه هم همینطور است، هر کس سریعتر درسش را تمام کند، هر کس سریعتر از کشور فرار کند، هر کس سریعتر ازدواج کند، هر کس سریعتر بچهدار شود،... هر کس سریعتر بمیرد، قطعا و بدون شک آدم موفقتری خواهد بود!