چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

آقای معاون،...

جمعه, ۵ آبان ۱۳۹۶، ۰۱:۵۷ ب.ظ

ازدواج نکرده بود. هیچ ادعایی نداشت، اما ما همیشه فکر می‌کردیم که خودش را وقف ما و مدرسه کرده است. وقتی به کلاس سوم رسیدیم معلم دین و زندگیمان در بخشی که مربوط به احترام به پدر و مادر بود گفت: "پیش خودمان بماند، او یک نمونه است از وقف زندگی برای پدر و مادر" و گفت که پدرش هشت سال است که به کما رفته و تمام کارهای خانواده را او انجام می‌دهد. بعد از چند سال که ما از مدرسه رفته بودیم پدرش از دنیا رفت و مادرش هم درست یک سال بعد از آن. می‌گفتند، با یکی از خواهرهایش که مجرد مانده بود در خانه پدریشان زندگی می‌کنند. امروز شنیدم که خواهرش بعد از دو سال تحمل بیماری سرطان، او را تنها گذاشته است.

عاشق شریعتی بود. صبح‌ها در صبح‌گاه برایمان شعرهای سیمین بهبهانی را می‌خواند. ساعت‌ها وقت می‌گذاشت تا زندگی‌نامه مشاهیر  را برایمان تهیه کند و از  این راه به ما انگیزه می‌داد. اصلا هم برایش مهم نبود که نیم ساعت از زنگ اول را به برگزاری صبحگاه بگذراند! اینطور بود که با روحیه و خوشحال به کلاس می‌رفتیم. آن روزها فکر می‌کردم که به جای احمدی‌نژاد، اداره امور مملکت باید با او سپرده می‌شد. شاید او اولین کسی بود که چشم‌هایم را به نور مهربانی روشن کرد. اولین کسی بود که می‌دیدم به کارش ایمان دارد. بی‌شک، او یکی از بزرگترین آدم‌هاییست که در زندگیم دیده‌ام. امروز که فکر می‌کنم، می‌بینم که او هنوز هم با حرف‌هایش و کردارش و رفتارش، بر ملک وجود من حکم میراند...

  • ۹۶/۰۸/۰۵
  • امیرحا فظ

زندگی

چیزهای کوچک

نظرات (۳)

  • ام اسی خوشبخت
  • خداوند حفظشون کنه, دنیا نیاز به انسان های مثل او دارد, کاش زیاد بودند :)
    خدا نصیب کنه ببینیم این آدما رو و بفهمیم، 
    چقدر قشنگ نوشتید 
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی