چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

در ستایش غم

چهارشنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۶ ق.ظ

آسمون گاهی وقتا صافه، گاهی وقتا ابری، خیلی وقتا هیچ خبری نیست، بعضی وقت ها بارون میاد بعضی وقت هام برف. دل ما آدم هام همین شکلیه خیلی وقتا هیچ خبری توش نیست، بعضی وقتا غصه میخوریم، بعضی وقتا شادیم.

اگه یه مدت بارون نیاد، با اومدن یه بارون همه خوشحال میشن و اگه هوا همیشه ابری باشه همه دنبال یه روز آفتابی میگردن که ازش لذت ببرن. انگار که امکان این برای ما آدمها هم وجود نداره که همیشه شاد باشیم. انگار که غمگین بودن مکملی هست برای شادی ما آدم ها.

ما آدم ها احوال آسمون رو همونطور که هست میپذیریم. اما احوال دل خودمون رو قبول نمیکنیم. با تمام وجود سعی میکنیم نابودش کنیم، چرا چون این برای همه یه پیش فرضه که آدم باید همیشه ی خدا شاد و شنگول باشه.

به این فکر میکنم که باید سعی کنم که غم رو به عنوان بخش مهمی از وجود خودم به رسمیت بشناسم. 

  • ۹۵/۱۲/۱۱
  • امیرحا فظ

زندگی

نظرات (۴)

  • ف.م کلانتری
  • جالب و زیبا بود

    زبان حال بود...
    این متن من رو یاد فیلم inside out انداخت . این که ما چند تا حس اصلی داریم و یکیش هم غمه . من هم موافقم که باید قبول کرد که غم هم بخشی از وجود آدمه که بنا به دلایلی یه وقتایی نقش پر رنگ تری رو بازی می کنه . فکر نمی کنم لزوما نتایجی بدی با خودش داشته باشه . خیلی وقتا باعث آگاه تر شدن میشه.
    دیروز حین بالا رفتن از پله‌های کتابخونه به این ذهنم رسید که اصلاً چرا غم رو هم یه حس خوشایند ندونیم؟ که ازش لذت ببریم، حالا که هست...

    البته همیشه نمی‌شه این کارو کرد و خب ناخوشایند بوده که اسمش شده غم، نه برعکس ،مگر بعضی غم‌ها که دوست‌داشتنی‌ان...، پس به قول شما می‌شه حداقل به رسمیت شناختش

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی