- ۱ نظر
- ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۰
یکی از چیزایی که از مهدیار عزیز یاد گرفتم این بود که سعی کنم تقویمی نباشم. یعنی برای اینکه فلان کار رو انجام بدم منتظر این نباشم که تقویم به من دستور بده. مثلا برای اینکه بخوام تغییری توی خودم انجام بدم تا شنبه هفته آینده صبر نکنم. برای اینکه به مادرم بگم که دوسش دارم منتظر روز مادر نمونم. یا برای اینکه به دوستی بگم که به یادشم و برام عزیزه تا عید صبر نکنم تا بخوام یه پیامک براش بفرستم. به نظرم آدمها به این قضیه عادت کرده اند و صبر میکنند تا فلان روز خاص برسه تا فلان عمل خاص (بخوانید مراسم) رو به جا بیارند. در حالت قبل انگار آدما سعی میکنن تا موقعش برسه، بعد یه دفعه بووم! البته شادی حاصل از انجام کار هم زیاد مهمون آدم نیست. ولی توی این حالت جدید که آدم منتظر تقویم نیست که بهش بگه چه کار کنه، انگار شادیهای کوچیک ذره ذره میان و خودشون رو بین لحظه های زندگی جا میدن. اینطوری شاید حسرت انجام خیلی از کارها هم به دل آدم نمیمونه!
هم اتاقیم توی فیس بوکش عکس شخصی رو به من نشون میده که یک زمانی جمعه ها با هم توی آزمون قلمچی شرکت میکردند. در موردش میگه که تستهای ریاضی و فیزیک رو فقط با نگاه حل میکرد، همیشه هم نیم ساعت زودتر از سر آزمون بلند میشد و رتبه اش یک رقمی بود. بعد از قبولیش در دانشگاه شیراز از اونجا انصراف میده و برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میره. هم اتاقیم میگه، من همیشه بهش حسودیم میشه که چقدر یک آدم میتونه پولدار و با استعداد و باهوش باشه. من در جواب بهش گفتم که خوب به خودت نگاه کن، مطمئنم تو هم یه چیزایی داری که اون نداره.
اصولا مقایسه خود با دیگری، مخصوصا شخص دیگری که فقط از طریق دنیای مجازی بهش دسترسی داریم کار اشتباهیه. بعد هم اینکه خدا، هستی یا هر چی که اسمش رو بذاریم حتما یک دلیلی برای وجود ما داشته، که ما رو به وجود آورده، اینکه شخصی در فلان آزمون، فلان رشته، فلان دانشگاه، فلان جایگاه، آدم موفق تری به نظر میرسه دلیل بر این نیست که این آدم شخصیت والاتری نسبت به دیگران داشته باشه. به نظرم اینها همه ظواهر دنیایی هستند، اینها کفهایی هستند که روی آب دریا را پوشانده اند. به قول مولوی جان:
کف دریاست صورت های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی،...
*. عکس: فیلم سینمایی Hugo
دو سال پیش در مراسم افتتاحیه جشنواره فیلم فجر از رضا کیانیان تجلیل شد.
در این مراسم، او حرف هایی زد که برای من خیلی جالب و شنیدنی بود. او از
شانس و بخت خوبش در زندگی گفت. او فهمیده بود که زندگی ما آدم ها خیلی
بیشتر از اونی که فکرش رو میکنیم به شانس بستگی داره.
بعضی جاها بوده که با اینکه خیلی تلاش کرده ام، نتیجه ای برایم حاصل نشده، و در عوض جاهای زیادی هم بوده که بدون ذره ای تلاش، چیزهایی نصیبم شده که خودم را مستحق داشتنش نمیدانسته ام. حالا رسیده ام به اینکه، درست نیست اینکه بخواهیم زندگی را جدی بگیریم. اینکه خودمان را مسئول همه چیز بدانیم و بخواهیم به خودمان زیادی سخت بگیریم.
باید اعتراف کنم که من هم مثل رضا کیانیان در همیشه ی زندگی ام، خودم را آدم خوش شانسی میدیده ام. خلق و خویی که دارم، پدر و مادری که دارم، خانواده ای که در آن متولد شده ام. دوستانی که در مسیر زندگی ام قرار گرفته اند. مدیر بسیار خوب دبیرستانمان، استاد درس فیزیک 1 در دانشگاه، همه و همه، چیزهایی هستند که می توانستند نباشند. ولی خدا را شکر که بودند و در بودن من به بودنشان ادامه میدهند.
*. ویدیوی تجلیل و بزرگداشت رضا کیانیان
توی صف سلف پشت سرم بود. نمی شناختمش.
سلام کرد و پرسید: ادامه تحصیل توی ایران فایده ای هم داره؟
بهش گفتم بستگی به این داره که چجوری به زندگی نگاه کنی.
لبخند زد، گفت: جوابت برایم قانع کننده بود!
واجب شد عکسی که همیشه توی کیف پولم دارم رو نشونش بدم، بهش گفتم به نظرت این شکل چیه؟
اول خندید، بعد نگاهم کرد و گفت: فیل توی شکم مار بوآ؟! :)
*.عنوان و عکس: شازده کوچولو- ترجمه محمد قاضی.
"آنکس که با شور باخته است، به اندازه ی کسی که شورش را باخته است، نباخته است،..."
کی یر کگارد
خودم نوشت:
شکست های همراه با اقتدار را به پیروزی های حقیرانه ترجیح میدهم،...