- ۱ نظر
- ۲۱ مهر ۹۶ ، ۱۲:۵۷
هیوستون اسمیت، دینپژوه، فیلسوف، آهنگساز، فیلمساز و نویسندهی برجستهی آمریکایی که چند ماه پیش به رحمت خدا رفت از دانشگاهیان معنوی محبوبم بود. گرچه از شاخصترین دینشناسان معاصر بود و کتابها (از جمله کتاب «ادیان جهان» که سه میلیون نسخه منتشر شده است و کتاب تاثیرگذارِ «چرا دین اهمیت دارد؟») و مستندهایش در معرفی ادیان جهان از منابع معتبر و درسیِ دینشناسی به شمار میرفتند، همچنان ایمانی ساده و زیبا داشت. در همان تنها دو دیدار حضوری و دو قرار اسکایپی آرامش نادر و دلربا و ایمان مادربزرگانهاش تاثیر زیادی رویم گذاشت. نمونهای دیدنی از اندیشمندی بود که ایمانش در خدمت زندگی معنادارتر و نیکوکارانهتر و آرامش و مهرورزی بیشتر قرار گرفته بود. الگوی خوبی از «تکمیلگرایی» در زیست معنوی بود، به این معنا که ضمن مداومت بر عبادات سنت خودش (مسیحی) به روی سنتهای دیگر گشوده بود و از آموزهها و ورزههای معنوی دیگر سنتها هم بهره میبرد. میگفت به روایتی معنوی و سازگار با اخلاقِ فرادینی از همهی ادیان بزرگ جهان ایمان دارد. هم کلیسا میرفت، هم روزی پنج بار به زبان عربی نماز میخواند و هم بر یوگای هندو و مراقبههای بودیستی و فرادینی مداومت داشت. در نودوهفتسالگی هم همچنان مشتاق خوشهچینی از سنتهای معنوی بود. وقتی به او گفتم میان آموزگاران معنوی و اقطاب سلاسلی که دیدهام نادر دَدَ، اسماعیل دولابی و ابراهیم گامارد را از حیث آرامش و رضایت باطن نمونه یافتهام چنان شوق کودکانهای به شناختشان نشان داد که تا خواندن ترجمهی بخشهایی از «طوبای محبتِ» مرحوم دولابی و پیگیری قرار دیدار با آن دو معنوی دیگر پیش رفت. میگفت دینی بهتر است که آرامش و شادیِ درون و شوقِ نیکی بیشتری بیافریند و به تجربه دیدهام معمولا این دین برای هر کس روایتی معنوی و اخلاقی از دین مادربزرگاش است. با وجود کهولت سن و مشغلهی زیاد در پاسخ به سوالهای ایمیلی و تلفنی به دانشجویانِ غریبهای مثل من هم گشادهرو و پرحوصله بود. آخرین باری که سه سال پیش با او تلفنی صحبت کردم گفت: قبلا شک داشتم ولی امروز به تجربه و نود سال جستجوگریِ دینی اطمینان دارم بدون ورزههای معنویِ منظمِ روزانه نمیتوان به زندگی «معنای معنوی» داد. هستهی ادیان نه باورها و دستورات فقهیشان که همین عبادات روزانهی معنابخش اند که به تجربهی حضور خدا میانجامند. میگفت اغلب منکران خدا فقدانِ دلیل برای خدا را به اشتباه دلیلِ فقدانِ خدا محسوب کردهاند و به جای بحث فلسفی/علمی دربارهی خدا باید ارتباط با او را تجربه کنند. خدایش رحمت کند.
*.
روش علمی برای فهم جنبههای فیزیکی زندگی ما تقریبا عالی عمل میکند. اما این روش در پیشنهاد ارزشها، اخلاقیات و معانی که در مرکز زندگی ما قرار دارند، عدم توانایی آشکاری دارد.
هیوستون اسمیت
**.
این ویدئو جهت آشنایی بیشتر با هیوستون اسمیت
یادم میآید در یکی از پادکستهایی که منسوب به استاد ملکیان بود، خلاصه تاریخ اینگونه بیان شده بود که آدمها میآیند، رنج میکشند و میروند. حالا با دیدن این فیلم، من فکر میکنم، آدمهایی هم هستند که میآیند، عشق میورزند و میروند. آدمهایی که تعریفشان دربارهی موفقیت را از بیرون نمیگیرند بلکه به سعادت فکر میکنند و به دنیای درونشان خیره میشوند تا راه مرحمت را در پیش بگیرند. تا آسان از کنار دیگری عبور نکنند و جواب معادلات پیچیدهی این دنیا را از راههای مشکلتر اما زیبا و دلپذیرتری بدست آورند.
"داستان ماری" فیلمی خوشساخت، زیبا و تکاندهنده (و برای من سنگین) است در مورد زندگی، نور، عشق، محبت و مرگ.
*. تشکر از مهدیار عزیزم بابت معرفی این فیلم.
**.داستان ماری (Marie's Story)ٰ، Jean-Pierre Améris، سینمای فرانسه، 2014.
سالها قبل راهب یک صومعه که اسمش پاموه بود، درخت خشکیدهای را بر فراز کوهی استوار کرد. او از یکی از شاگردان جدیدش به نام یوآن کولوف خواست که هر روز این درخت را آبیاری کند. یوآن سالهای سال هر روز صبح، وقت سحر، سطلی را پر از آب میکرد و با خود به کوه میبرد و به درخت خشکیده آب میداد. غروب بود که به آنجا میرسید و بعد در تاریکی مطلق به دیر برمیگشت و به این ترتیب سه سال گذشت. در روزی دلانگیز وقتی یوآن از کوه بالا میرفت، متوجه شد که تمام شاخههای درخت شکوفه کرده است.
*:ایثار (The Sacrifice)ٰ، آندری تاکوفسکی، سینمای روسیه، 1986.
این مصاحبه با استاد لطفی رو خیلی زیاد دیدهام و خیلی زیاد دوست دارم. به نظرم ایشون در زندگیشون به حقیقت رسیدند. استاد در این مصاحبه گوشههایی از حقیقتی که بدان رسیده بودند را بر ما فاش میکنند.
رودخانهای هست که از دور میآید و تا انتهای هستی کشیده میشود. از آب میپرسم که تو را آیا ندیده است؟ از درختان که شکوفه میدهند و از نسیم که خواب ناز غنچه را بر هم نمیزند. تو خویشاوند صبحگاهان شاخهی گلی هستی که در کنار رود میروید. سراغت را از خواب نوشین جیرجیرک ها میگیرم. از برگ هایی رقصان که با وزش نسیم، شادترین لحظات را نقاشی میکنند. می دانم که هنوز لبخند میزنی، این را از رنگین کمانی شنیدم که تا افق کشیده شده است. با این همه، گاهی نگرانت میشوم. دلتنگ می شوم از این همه فاصله، از این همه بیتویی. از این که آن چشمه، رنگ چشمان ترا تکرا نمیکند. از دردهایی که درمان نمی شوند. از کوهستانی که تو را تکرار نمی کند. از این همه بودن، و باز هم بودن، بی آن که باشم. بی آن که باشی.
*دلم برای نویسنده این وبلاگ خیلی تنگ شده.
*.دو هفته پیش که رفته بودیم کوه، بعد از نزدیک به چهار ساعت راه رفتن در حالیکه فقط 5 دقیقه با قله فاصله داشتیم، مدیر گروه دستور داد که به علت وزش باد بالاتر نرویم. خیلی ها عصبانی شدند و شاکی بودند، اما من فقط لبخند میزدم.
**.این کلیپ رو مدتها پیش دیده بودم. خیلی من رو تحت تاثیر قرار داده بود. امیدوارم شما هم از دیدنش لذت ببرید. توی این کلیپ صحنههایی از فیلم درخشان "درخت زندگی" هست و همزمان با آن سخنرانی آلن واتس پخش میشه. آلن واتس سعی میکنه که نحوه دیگری از زندگی رو خلاف آن چیزی که در مدرسه یا محیط اطراف به ما نشان داده شده، گوشزد کند. به نظرم این کلیپ کاملا با مفهوم کلی فیلم درخت زندگی سازگار و منطبق هست. برای خودم امیدوارم که بتوانم چنین نگاهی به زندگی داشته باشم.
***.ترجمه (خیلی غیرحرفهای! ) این کلیپ رو هم تقدیم میکنم به صدیق عزیز که نور دله و کیمیای سعادت.
برای خیلی از آدم ها معنای زیبایی شبیه بودن است به عروسک های باربی یا هنرپیشه ها و بازیگرهای معروف. چرا من شبیه به گلزار یا آرنولد نیستم؟! راستی چرا همه ی ما گلزار رو زیبا میبینیم ولی از چهره بعضی افراد خوشمان نمی آید؟ بر خلاف تصور اکثر افرادی که در این باره با آنها صحبت کرده ام، به نظر من زیبایی ظاهری افراد فقط یکی از جنبه های زیبایی است که می تواند مورد تحسین واقع شود، و زیبا بودن ارتباط کمی با مشخصات فیزیکی و ظاهری آدم ها دارد.
می توانیم به این فکر کنیم که شخصیت، اخلاق و منش، طرز نگاه انسان به زندگی و خیلی از جنبه های دیگر از وجود آدمی در زیبایی به نظر رسیدن فرد تاثیر گذار هستند. میخواهم این را بگویم که زیبایی بیشتر از اینکه به ظاهر ما ربط داشته باشد چیزی است که از درون ما نشات میگیرد. مطمئنا زیبایی درون در آراستگی و زیبایی بیرونی آدم ها تاثیرگذار خواهد بود.
کار دائم و همیشگی رسانه ها این است که به ما القا کنند که باید فلان شکل را داشته باشیم تا زیبا به نظر برسیم. مطمئنم که نمیشه جلوی فعالیت میلیون دلاری رسانه ها رو گرفت.به قول خانم لوییس هی، هر وقت تونستیم توی آینه نگاه کنیم و از صمیم دل به خودمان بگیم که تو زیبایی و من تو را دوست دارم، به نظرم آن وقت است که معنای زیبایی را فهمیده ایم. خداروشکر من خودم این کار را از حدود یک سال پیش انجام دادم و واقعا حس خیلی خوبی نسبت به خودم دارم. شرطی شده ام به اینکه وقتی کسی جایی از من عکسی میگیرد، ناخودآگاه به خودم بگویم که زیبا هستم و خودم را دوست دارم. اینجوریست که حالا وقتی به عکسها نگاه میکنم، همه شان را دوست دارم. این احساس ناشی از این است که من واقعا خودم را دوست دارم،..
*. این سخنرانی از استاد ملکیان در مورد تفاوت زیبایی و ملاحت انگیزه من بود برای نوشتن این یادداشت.