نزدیک به غروب،
نور خورشید،
بال گنجشک ها،...
- ۲ نظر
- ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۴
یادم نیست کجا از کیارستمی خوانده یا شنیده بودم که گفته بود، فیلمهایی که تماشاگر را سر جایش میخکوب میکند، اشکش را در می آورد و یا با احساساتش بازی میکند را دوست ندارد. به نظر کیارستمی فیلم باید تا جایی که میتواند به واقعیت زندگی افراد نزدیک باشد تا تاثیرگذار واقع شود.
به نظرم همه ی فیلم های کیارستمی تلاشی است برای اینکه نحوه ی دیگری از نگاه به واقعیت ارائه شود. منظور کیارستمی اینست که واقعیت (یعنی نگاهی که اکثر ما به چیزها داریم) هم واقعیت ندارد. واقعیت چیزی به جز نحوه نگاه ما به زندگی نیست و به طور تمام و کمال ساخته ذهن ماست. واقعیت چیزیست در شمار همه ی آنهایی که می توانیم تغییرشان دهیم.
واقعیت اینست که میتوان در زیر درختان زیتون، درست همان جایی که زلزله آمده به دنبال عشق دوید و به داستان عشق حسین به طاهره گوش سپرد. می توان آدم هایی را دید که آدرسی ندارند و از صدای ماشین بدشان می آید و آدرسشان را پشت درخت اعلام میکنند.
میتوان به واژه پلاستیک به طرز خنده آوری گفت "پالاستیک" تا واقعیت دردناک نداشتن سرپناه برای یک تازه عروس و داماد تحت الشعاع قرار بگیرد.
و میتوان حسین را ده بار به آن بالا فرستاد و تیم فیلم برداری و همه بیننده های فیلم را سر کار گذاشت، تا او فرصتی پیدا کند و از عشقش به طاهره بگوید تا بلکه بتواند دل او را نرم کند.
بشنوید- موسیقی متن فیلم زیر درختان زیتون- دومینیکو چیماروزا
بارها روییدم
بارها پژمردم
تا بیاساید عشق،...
* بشنوید، شعر تصویر عشق- سروده مجتبی کاشانی- با صدای پرنیان از وبلاگ شفا
آملی تنهاست، شاید مثل هر کدام از ما آدمها،ولی آملی با
بقیه آدمها فرق دارد، آملی در چنین دنیای مردهای ترجیح
میدهد که در رویا زندگی کند. آملی به چیزهای کوچک نگاه میکند و از دیدن آنها لذت
میبرد،... چقدر هر کدام از ما میتوانیم شبیه به آملی باشیم. میتوانیم عاشق باشیم و از
صبح تا شب کارهای خوبی که دوست داریم بکنیم. در دنیایی که همه عادت کردهاند به
داشتن احساس بد، بدون اینکه بقیه متوجه بشوند به آنها کمک کنیم و احساس خوب هدیه
بدهیم، خودمان خوشحالتر بشویم و دنیا را کمی رنگیتر کنیم. و با همه ی این احوال، شب،
وقتی که خسته از بدیها به خانه برمیگردیم حوصله هیچ چیز و هیچکس را نداشته باشیم و
به این فکر کنیم که مثلا ای خدا (یا هر چی که بهش اعتقاد داریم!)، این حق من نیست،
منی که،... چرا که شاید گاهی وقتها به این فکر بیفتیم که این دنیا خیلی بدتر از این حرفاست که ما به تنهایی بتوانیم
از پسش بربیایم.
*: غافلگیر شدم. بیشتر شبیه به خواب بود تا فیلم. واقعا
قشنگ بود. خیلی وقت بود که از دیدن یه فیلم به این اندازه لذت نبرده بودم. همه چیز
این فیلم از جمله فیلم بردای، کارگردانی، داستان و البته موسیقی زیبای متن، باعث
شد که من در یک کلام عاشقش بشوم.
**: ژانپییر ژُنه بعد از
نمایش عمومی فیلمش، گفته بود که زندگی واقعی [زَهر] را میشود همیشه دید؛ از
پنجرهیِ کافهای در پاریس، یا با دوربینی
کوچک که زندگی آدمها را، بیاجازه، میکاوَد. امّا، جای خیال،
جای چیزی که پادزَهر باشد، خالیست و آدمها اگر به بَقای
خود علاقه دارند و میخواهند مُنقرض نشوند، باید فکری برای این قضیه بکنند. "از اینجا"
***: آملی (Amélie)ٰ، ژان پییر ژونه، سینمای فرانسه، 2001