از طرف مریم دعوت شده ام به نوشتن چیزهایی که دوست دارم درباره آینده فرزندم به او بگویم. راستش من شخصا فرزندآوری را یک امر غیراخلاقی میدانم. این نوشته را در حالی می نویسم که حتی تصور داشتن فرزند برایم سخت و دردناک است.
فرزند عزیزم، من می خواهم در ابتدا از تو عذرخواهی کنم به خاطر آوردنت به این دنیا. من با آوردنت به این دنیا، تجربه درد و رنج را به تو بخشیدم. باید از تو عذرخواهی کنم به خاطر همه آن چیزهایی که میخواستی اما به آن ها دست پیدا نکردی. باید از تو عذرخواهی کنم به خاطر همه گریه هایت. باید به خاطر تمام خشونت ها، جنگها، ظلمها وناعدالتی های جهان از تو عذرخواهی کنم.که اگر من نبودم و اگر من اینقدر خودخواه نبودم، تو هیچوقت از تجربه و دیدن این چیزها رنج نمی بردی.
اما با این همه باید بگویم که زندگی زیباست. امیدوارم که یک روز بتوانی خودت این را به تجربه درک کنی. آری، برای من که تو را به این دنیا آوردم، زندگی زیباست حتی اگر پر از درد و رننج باشد. ما آدمها دوران کودکی را سپری میکنیم. در هر شرایطی که باشیم از کودکیمان لذت میبریم. میخندیم و بازی میکنیم. از بازی کردنمان لذت می بریم؛ اما این بازی کردن فقط مختص دوران کودکی نیست، همه آدمها در هر سنی که هستند با کار کردنشان به نحوی بازی میکنند. البته بازی کردن در کودکی و در بزرگسالی قدری فرق می کند. آدمها وقتی سنشان بالا می رود بازی می کنند تا از فکر چیزی به نام "مرگ" خلاص شوند.
در ادامه دوران کودکی، روزی خواهد رسید که به جنس مخالفت جور دیگری نگاه کنی. روزی خواهد رسید که با دیدن دیگری قلبت تندتر بزند و احساسی از شرم را درونت تجربه کنی. آنگاه است که بلوغ را تجربه میکنی. در ادامه بلوغ امیدوارم روزی برایت فرارسد که عشق را تجربه کنی. میدانی، عشق یک نام دارد اما تجربهاش به تعداد آدمهایی که پا به این کره خاکی میگذارند متفاوت بوده و خواهد بود. تجربه عشق از ما آدمها چیز دیگری میسازد. نگاهمان را نسبت به جهان تغییر میدهد؛ و یادمان میدهد به جهان جور دیگری نگاه کنیم.
چیزهای دیگری هم هست، مثلاً اینکه هیچوقت دوست نداشته و نخواهم داشت که تو پاسخی باشی بر خودخواهیها و نداشتههای من. همیشه دوست داشتم استعدادهایت را کشف کنم و با تمام وجودم تو را به راهی سوق دهم که از گشودن بالهایت در آن راه لذت ببری. اینطوری تو میتوانی بدون سعی و تلاش و فقط با تجربه لذت بهجایی برسی که آرامش را نصیبت کند.
در ابتدای این نوشته از تو عذرخواهی کردم؛ و باز یادآور میشوم که باوجود همه این خوبیها و زیباییها در جهان رنج خواهی برد و شاید به تعبیری انسان بودن یعنی تجربه درد و رنج؛ اما باز میگویم که در برابر رنجها تجربه شادی و لذت هم هست. احتمالاً تو هم با من همعقیده خواهی بود که شاید این جهان بهترین جهانی نیست که خداوند میتوانست خلق کند؛ اما امید دارم که با آمدن و رفتن تو از این زندگی، جهان (حتی بهاندازه یک سرسوزن) بهجای بهتری برای زندگی تبدیل شود.
- ۴ نظر
- ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۱