انتظار از آدم ها،...
این نامه را که نوشته عبدالحمید ضیایی است خیلی دوست داشتم، ترجیح دادم اینجا هم داشته باشمش. به نظرم انسان باید یک عمر بگردد تا آخر به همین چند کلمه ساده برسد. خوشحالم که انسان هایی از جنس ایشان هستند و من افتخار خواندن کلماتشان را دارم.
لینک نوشته اصلی در وبلاگ "تناسخ کلمات"
سلام ایلیا.
نه! این طوری فایده ندارد. باید کار دیگری بکنیم. باید توقعمان از آدم ها را صفر کنیم تا هیچ رفتاری آزار دهنده به نظر نرسد. باید آن قدر انتظارمان را از آدمها هیچ کنیم که اگر در حق ما خیانت و خطا کردند ناراحت نشویم و اگر خوبی و خیری روا داشتند، تعجب و تشکر کنیم
ما آدمیان، که خودم هم اولین شان هستم، انبانی سربسته از خشم و حرص و شهوت و خودخواهی هستیم که مهم تر از هر چیزی برایمان، توجه به منفعت ها و خوشایندهای فردی است.
سالهاست که این شعر نصرت رحمانی رو نمی تونم فراموش کنم :
"ای دوست
این روزها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آن قدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است"
چطور میشه به تو گفت؟ به کی میشه گفت ایلیا ؟
نزدیکی، فاصله می آورد و فاصله نزدیکی می آفریند
من راز این چند کلمه ی تلخ را به نیکی دریافته ام ایلیا. همین چند کلمه ی ساده و بی آداب و متناقض را . آدم ها از نزدیک ، زیبا نیستند . همون بهتر که از دور بایستیم و به آدمیان مهر بورزیم. می بینی؟ نمی گویم عشق بورزیم . این کلمه را دوست ندارم. از بس که با بدفهمی و استفاده ی زیاد، به ورطه ی ابتذال کشیده شده ، از بس که با رنج دلبستگی و وابستگی و هزار و یک رنج و بیماری بیهوده ی دیگر آمیخته شده این کلمه!
نه! بگذار از همون کلمه ی مهر استفاده کنم. مهرورزی عام و بی حساب. این طوری بهتر خواهد بود. به دیگران مهر می ورزیم اما هرگز با کسی آمیخته نمی شویم. هرگز!
باز هم صدای نصرت رحمانی در تمام سرم پیجیده و دارد با اندوه زمزمه می کند:
ای دوست!
درازنای شب اندوهان را
ازمن بپرس...