- ۱ نظر
- ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۸:۱۸
یکی دو ساعت پیش سفر پانزده روزه ما تمام شد و به خانه برگشتیم. امسال من و مهرانگیز تنها بودیم و جای مادرمان خالی بود. یادش بخیر. کاش مؤمن بودم و برایش دعا میکردم. آن وقت هم روح مادرم زنده و نگران من بود و هم کاری که از دستم بر میآمد برایش کرده بودم. حیف که نمیتوانم.
سوگ مادر- شاهرخ مسکوب
هرگز از خود نپرسیدهام که آیا باید زندگی کرد یا نه؟ گیاه باید بروید چون گیاه است و جز نموّ چیز دیگری نیست. از این بابت من مردی ابتدایی و غریزی هستم. همیشه از خود پرسیدهام که چگونه باید زیست. اما خود زیستن سؤال ندارد باید زیست چون باید زیست.
سوگ مادر- شاهرخ مسکوب
*عکس: زندگی دوگانه ورونیکا- کیشلوفسکی