ساعتها سخنرانی میکند، او قادر است برای انواع مشکلات سیاسی مملکتی و جهانی راه حل پیدا کند. اما بعید میدانم که بلد باشد؛ یک "دوستت دارمِ" ساده را به همسرش بگوید.
- ۱ نظر
- ۳۰ مهر ۹۶ ، ۱۸:۲۴
ساعتها سخنرانی میکند، او قادر است برای انواع مشکلات سیاسی مملکتی و جهانی راه حل پیدا کند. اما بعید میدانم که بلد باشد؛ یک "دوستت دارمِ" ساده را به همسرش بگوید.
یکی از مهمترین نقاط ضعف من در بخشیدن آدمهاست. همین کافیست که شخصی یکبار دروغ بگوید یا کاری خلاف اخلاق انجام دهد، تا در نظر من هبوط کند به خیل بسیارها (که خودم هم یکیشان هستم). البته، در زندگی شخصی خودم چند نفری را میشناسم که حقیقتا اینگونه نبودهاند.
روزی خواهد رسید که من به جنگ با شمارهها خواهم رفت و در خانهای زندگی خواهم کرد که ساعت در آن جایی نداشته باشد و کتابهایی خواهم خواند که صفحههاشان شماره نداشته باشند و،...
هیوستون اسمیت، دینپژوه، فیلسوف، آهنگساز، فیلمساز و نویسندهی برجستهی آمریکایی که چند ماه پیش به رحمت خدا رفت از دانشگاهیان معنوی محبوبم بود. گرچه از شاخصترین دینشناسان معاصر بود و کتابها (از جمله کتاب «ادیان جهان» که سه میلیون نسخه منتشر شده است و کتاب تاثیرگذارِ «چرا دین اهمیت دارد؟») و مستندهایش در معرفی ادیان جهان از منابع معتبر و درسیِ دینشناسی به شمار میرفتند، همچنان ایمانی ساده و زیبا داشت. در همان تنها دو دیدار حضوری و دو قرار اسکایپی آرامش نادر و دلربا و ایمان مادربزرگانهاش تاثیر زیادی رویم گذاشت. نمونهای دیدنی از اندیشمندی بود که ایمانش در خدمت زندگی معنادارتر و نیکوکارانهتر و آرامش و مهرورزی بیشتر قرار گرفته بود. الگوی خوبی از «تکمیلگرایی» در زیست معنوی بود، به این معنا که ضمن مداومت بر عبادات سنت خودش (مسیحی) به روی سنتهای دیگر گشوده بود و از آموزهها و ورزههای معنوی دیگر سنتها هم بهره میبرد. میگفت به روایتی معنوی و سازگار با اخلاقِ فرادینی از همهی ادیان بزرگ جهان ایمان دارد. هم کلیسا میرفت، هم روزی پنج بار به زبان عربی نماز میخواند و هم بر یوگای هندو و مراقبههای بودیستی و فرادینی مداومت داشت. در نودوهفتسالگی هم همچنان مشتاق خوشهچینی از سنتهای معنوی بود. وقتی به او گفتم میان آموزگاران معنوی و اقطاب سلاسلی که دیدهام نادر دَدَ، اسماعیل دولابی و ابراهیم گامارد را از حیث آرامش و رضایت باطن نمونه یافتهام چنان شوق کودکانهای به شناختشان نشان داد که تا خواندن ترجمهی بخشهایی از «طوبای محبتِ» مرحوم دولابی و پیگیری قرار دیدار با آن دو معنوی دیگر پیش رفت. میگفت دینی بهتر است که آرامش و شادیِ درون و شوقِ نیکی بیشتری بیافریند و به تجربه دیدهام معمولا این دین برای هر کس روایتی معنوی و اخلاقی از دین مادربزرگاش است. با وجود کهولت سن و مشغلهی زیاد در پاسخ به سوالهای ایمیلی و تلفنی به دانشجویانِ غریبهای مثل من هم گشادهرو و پرحوصله بود. آخرین باری که سه سال پیش با او تلفنی صحبت کردم گفت: قبلا شک داشتم ولی امروز به تجربه و نود سال جستجوگریِ دینی اطمینان دارم بدون ورزههای معنویِ منظمِ روزانه نمیتوان به زندگی «معنای معنوی» داد. هستهی ادیان نه باورها و دستورات فقهیشان که همین عبادات روزانهی معنابخش اند که به تجربهی حضور خدا میانجامند. میگفت اغلب منکران خدا فقدانِ دلیل برای خدا را به اشتباه دلیلِ فقدانِ خدا محسوب کردهاند و به جای بحث فلسفی/علمی دربارهی خدا باید ارتباط با او را تجربه کنند. خدایش رحمت کند.
*.
روش علمی برای فهم جنبههای فیزیکی زندگی ما تقریبا عالی عمل میکند. اما این روش در پیشنهاد ارزشها، اخلاقیات و معانی که در مرکز زندگی ما قرار دارند، عدم توانایی آشکاری دارد.
هیوستون اسمیت
**.
این ویدئو جهت آشنایی بیشتر با هیوستون اسمیت
تقصیر خودم نیست، دیگر محیط خانه را تاب نمیآورم.
هر وقت به خانه برمیگردم، وارد اتاقم که میشوم وسایلی را میبینم که برای من
نیستند. مثلا (بعد از گذشت چند سال) جالباسی اتاق من به یک جالباسی عمومی تبدیل
شده و انگار هر کسی حق دارد لباسهایی که کمتر از آنها استفاده میکند، آنجا
بگذارد. یا کتابخانهای که کتابهایش به هم ریختهاند یا نیستند و همیشه من باید
مرتبشان کنم. یا جزوههای مادرم که همیشه باید از روی میز جمعشان کنم و تحویلش دهم.
روزهایی که من به خانه میروم، مادرم خوشحال میشود،
حتما غذای مورد علاقهام را درست میکند. در روزهای بعد هم سفره را زیبا میچیند و
غذا را با دقت بیشتری آماده میکند. و من فکر میکنم که شاید مهمانی به خانهمان
آمده باشد. آخر، قبلتر ها که در خانه بودم، مادرم بعضی روزها غذا درست نمیکرد، میگفت
تخممرغ در یخچال هست یا امروز میتوانید غذای نذری که از هفته پیش در یخچال
مانده، بخورید؛ حیف است بریزیم دور!
امروز به این فکر میکردم که سنم بالا رفته است،
دیگر نمیتوانم به خانه برگردم. حرفهای پدر و مادرم برایم نا آشناست، با محیط
دیگری خو گرفتهام. استقلال را تجربه کردهام و فهمیدهام که اینگونه میتوانم
آزادی بیشتری داشته باشم. اما چه کنم که مادرم اینها را درک نمیکند.
یادم میآید در یکی از پادکستهایی که منسوب به استاد ملکیان بود، خلاصه تاریخ اینگونه بیان شده بود که آدمها میآیند، رنج میکشند و میروند. حالا با دیدن این فیلم، من فکر میکنم، آدمهایی هم هستند که میآیند، عشق میورزند و میروند. آدمهایی که تعریفشان دربارهی موفقیت را از بیرون نمیگیرند بلکه به سعادت فکر میکنند و به دنیای درونشان خیره میشوند تا راه مرحمت را در پیش بگیرند. تا آسان از کنار دیگری عبور نکنند و جواب معادلات پیچیدهی این دنیا را از راههای مشکلتر اما زیبا و دلپذیرتری بدست آورند.
"داستان ماری" فیلمی خوشساخت، زیبا و تکاندهنده (و برای من سنگین) است در مورد زندگی، نور، عشق، محبت و مرگ.
*. تشکر از مهدیار عزیزم بابت معرفی این فیلم.
**.داستان ماری (Marie's Story)ٰ، Jean-Pierre Améris، سینمای فرانسه، 2014.
دهباشی: خوشایندترین دوران فعالیت سیاسیتون چه دورانی بود؟روزهای پیروزی انقلاب؟!
یزدی: والامن دوره ناخوشایندی رو به یاد ندارم. چون من ورودم به سیاست بر اساس میل، تمایل و اعتقاد خودم بوده و همه چیز برایم خوشایند.
دهباشی: حتی در روزهای فرار یا زندان؟!
یزدی: (با لبخند) حتی در آن روزها.
*. از این مصاحبه