چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

فکر میکنم یکی از ویژگی های اصالت این باشه که هر کسی از اون خوشش نمیاد. همه کس از شنیدن یک موسیقی اصیل لذت نمی برد. یا یک آدم اصیل برای همه دوست داشتنی نیست. در تشخیص اصالت یک اثر هنری تنها چیزی که اهمیت دارد ذات هنر است. در تشخیص یک انسان اصیل یکی از مهمترین پارامترها عمق تفکر او نسبت به زندگی یا به عبارت دیگر فلسفه ای است که او برای زندگیش پیدا و انتخاب کرده است. 

  • ۴ نظر
  • ۰۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۲۰
  • امیرحا فظ

یکی از اولین و بزرگترین غم های زندگیم وقتی رخ داد که پدرم برام توضیح داد که سوباسا و کاکرو واقعی نیستند و گفت اینها فقط نقاشی اند. اصلا باورم نمیشد. بعدترها خودم فهمیدم که اوشین واقعی نیست. و این شاید مرزی بود برای خروج از دنیای کودکی.

  • ۱ نظر
  • ۰۶ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۸
  • امیرحا فظ

زیستن، به خیالش، همین است که هست؛ بیدار شدن از خواب و رفتن به اداره‌ و بازگشت به خانه و خوردنِ شام و چشم‌ها را روی هم گذاشتن و خوابیدن. امّا زیستن، انگار، چیزِ دیگری‌ست که واتانابه نمی‌شناسدش؛ تن به عادت ندادن و کشفِ لذّتِ زندگی. بی بهانه نمی‌شود زندگی کرد. آن‌چه هست، انگار، نامِ دیگری دارد. ارزشِ زندگی به لذّتی‌ست که آدمی نباید از خودش دریغ کند.{منبع}


*: زیستن (IKIRU)ٰ، آکیرا کوروساوا، سینمای ژاپن، 1952

  • ۲ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۲
  • امیرحا فظ

از نهار که برمیگشتم، خسته بودم. تا فردا عصر باید مقاله را تحویل میدادم. به غیر از سرفصلها چیز دیگری آماده نکرده بودم. ساسان و همزه، بعد از مدت ها به دیدنم آمده بودند. خوشحالم کردند. با هم چای خوردیم و از خاطرات گفتیم.

همزه، بعد ازچهار سال کار آزمایشگاهی سخت و دادن نزدیک به دو میلیون پول از جیب خودش(بابت خرید مواد آزمایشگاه)، مقالاتش چاپ شده بود و میگفت آماده دفاع است. میگفت استاد راهنمایش دانشجویان ارشد را به او سپرده و خودش رفته آمریکا خوش بگذراند. اصلا دل خوشی نداشت.

برنامه ای از یکی از دانشجویان ارشدش آورده بود، میگفت پنج شش ماهی هست که درگیرش هستند. میخواست اگر کمکی از دستم برمی آید برایش انجام دهم. دلم پیش مقاله بود و قولی که داده بودم. با همه این وجود، قبول کردم. یک ساعتی کدش را دستکاری کردم. ظاهرا مشکلش حل شده بود. عصر، وقتی همزه رفت، کمی کتاب خواندم و بعد خوابیدم.

غروب، وقتی برای شام به سلف میرفتم، دلم گرفته بود. همزه را دوباره دیدم. خوشحال بود. خیلی زیاد. میگفت مشکلشان کاملا حل شده. و جواب ها کاملا در حد انتظار و عالی هستند. خوشحال شدم که کاری از دستم برآمده.

شب که به اتاق برمیگشتم آرام بودم،...  

  • ۲ نظر
  • ۰۲ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۵۹
  • امیرحا فظ

آموزگار نیستم
تا عشق را به تو بیاموزم
ماهیان نیازی به آموزگار ندارند
تا شنا کنند
پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند
تا به پرواز در آیند
شنا کن به تنهایی
پرواز کن به تنهایی
عشق را دفتری نیست
بزرگترین عاشقان دنیا
خواندن نمی دانستند

نزار قبانی

  • ۱ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۷
  • امیرحا فظ

نزدیک به غروب،

نور خورشید،

بال گنجشک ها،...

  • ۲ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۴
  • امیرحا فظ

شخصی که اینجا مینویسد،

فردی است که من دارد به او نزدیک و نزدیکتر میشود،...

  • ۱ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۰۷
  • امیرحا فظ

یادم نیست کجا از کیارستمی خوانده یا شنیده بودم که گفته بود، فیلمهایی که تماشاگر را سر جایش میخکوب میکند، اشکش را در می آورد و یا با احساساتش بازی میکند را دوست ندارد. به نظر کیارستمی فیلم باید تا جایی که میتواند به واقعیت زندگی افراد نزدیک باشد تا تاثیرگذار واقع شود.

به نظرم همه ی فیلم های کیارستمی تلاشی است برای اینکه نحوه ی دیگری از نگاه به واقعیت ارائه شود. منظور کیارستمی اینست که واقعیت (یعنی نگاهی که اکثر ما به چیزها داریم) هم واقعیت ندارد. واقعیت چیزی به جز نحوه نگاه ما به زندگی نیست و به طور تمام و کمال ساخته ذهن ماست. واقعیت چیزیست در شمار همه ی آنهایی که می توانیم تغییرشان دهیم.

واقعیت اینست که میتوان در زیر درختان زیتون، درست همان جایی که زلزله آمده به دنبال عشق دوید و به داستان عشق حسین به طاهره گوش سپرد. می توان آدم هایی را دید که آدرسی ندارند و از صدای ماشین بدشان می آید و آدرسشان را پشت درخت اعلام میکنند.

میتوان به واژه پلاستیک به طرز خنده آوری گفت "پالاستیک" تا واقعیت دردناک نداشتن سرپناه برای یک تازه عروس و داماد تحت الشعاع قرار بگیرد.

و میتوان حسین را ده بار به آن بالا فرستاد و تیم فیلم برداری و همه بیننده های فیلم را سر کار گذاشت، تا او فرصتی پیدا کند و از عشقش به طاهره بگوید تا بلکه بتواند دل او را نرم کند.

بشنوید- موسیقی متن فیلم زیر درختان زیتون- دومینیکو چیماروزا


  • ۰ نظر
  • ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۱
  • امیرحا فظ