چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

مست بودن،...

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۰۳ ب.ظ


در رمان بار هستی بخشی وجود دارد که در آن یکی از شخصیت­‌های زن، بنا بر شرایطی که در آن قرار دارد مجبور می­‌شود که در قسمت بار یک هتل نوشیدنی سرو کند. در یکی از روزها پسرکی به بار می­‌آید و به این شخصیت  زن علاقه­‌مند می­شود و سعی می­کند هر طور که شده سر صحبت را باز کرده و با او ارتباط برقرار کند. این شخصیت که ترزا نام دارد متوجه رفتار پسرک می­‌شود و زیاد او را تحویل نمی­‌گیرد. دست آخر این پسر که در جلب توجه ترزا موفقیتی بدست نمی­‌آورد، بلند می­‌شود و از او تقاضای شراب می­کند. ترزا هم از او تقاضای کارت شناسایی می­‌کند چون بر اساس قانون فروختن شراب به افراد زیر هجده سال ممنوع است. پسرک ناراضی هم بار را ترک می­‌کند و پس از گذشت مدتی کم،  دوباره به آنجا باز می­‌گردد. اینبار، در حالی که دهانش به شدت بوی شراب می­دهد از ترزا تقاضای  لیموناد می­‌کند.

(از اینجا به بعد را از متن کتاب نقل میکنم:)

ترزا گفت شما مست هستید!

پسر جوان نوشته­‌ای را که پشت سر ترزا روی دیوار آویزان بود نشان داد:

((فروش مشروبات الکلی به افراد کمتر از هجده سال اکیدا ممنوع است.))

در حالی که با دست به ترزا اشاره می­‌کرد گفت:

-          شما حق دارید که به من مشروب ندهید ولی هیچ جا نوشته نشده که من حق ندارم مست بشوم.

  • ۹۶/۰۲/۱۸
  • امیرحا فظ

ادبیات

میلان کوندرا

نظرات (۳)

  • قالب بلاگ رضا
  • :(
  • ام اسی خوشبخت
  • منطق جالبی بود :)
    عجب...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی