چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

،...

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

از نهار که برمیگشتم، خسته بودم. تا فردا عصر باید مقاله را تحویل میدادم. به غیر از سرفصلها چیز دیگری آماده نکرده بودم. ساسان و همزه، بعد از مدت ها به دیدنم آمده بودند. خوشحالم کردند. با هم چای خوردیم و از خاطرات گفتیم.

همزه، بعد ازچهار سال کار آزمایشگاهی سخت و دادن نزدیک به دو میلیون پول از جیب خودش(بابت خرید مواد آزمایشگاه)، مقالاتش چاپ شده بود و میگفت آماده دفاع است. میگفت استاد راهنمایش دانشجویان ارشد را به او سپرده و خودش رفته آمریکا خوش بگذراند. اصلا دل خوشی نداشت.

برنامه ای از یکی از دانشجویان ارشدش آورده بود، میگفت پنج شش ماهی هست که درگیرش هستند. میخواست اگر کمکی از دستم برمی آید برایش انجام دهم. دلم پیش مقاله بود و قولی که داده بودم. با همه این وجود، قبول کردم. یک ساعتی کدش را دستکاری کردم. ظاهرا مشکلش حل شده بود. عصر، وقتی همزه رفت، کمی کتاب خواندم و بعد خوابیدم.

غروب، وقتی برای شام به سلف میرفتم، دلم گرفته بود. همزه را دوباره دیدم. خوشحال بود. خیلی زیاد. میگفت مشکلشان کاملا حل شده. و جواب ها کاملا در حد انتظار و عالی هستند. خوشحال شدم که کاری از دستم برآمده.

شب که به اتاق برمیگشتم آرام بودم،...  

  • ۹۵/۰۶/۰۲
  • امیرحا فظ

زندگی

نظرات (۲)

آدم  این شکلی میشه:----) ازین پست.
https://www.youtube.com/watch?v=VYCOg-yglNM
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی