چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

تاملاتی در باب عشق و ازدواج (2)

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۱۹ ب.ظ

چند تار موی سفید، همین بهانه ایست که این طرف و آن طرف از دیگران (تقریبا زیاد) بشنوم که بگویند داره دیر می شه. جوابشان را با خنده میدهم. خودشان خوب میدانند، آدمی نیستم که به این راحتی ها تحت تاثیر دیگران بخواهم تصمیمی بگیرم یا تصمیمم را تغییر دهم. ولی خوب، حرفشان برایم حکم تلنگر را دارد. بعضی وقت ها شک میکنم که شاید اشتباه میکنم. شاید این جمع زیادی از دوستانم که یا متاهل شده اند یا در شرف متاهل شدن هستند، یک چیزی بیشتر از من سرشان می شود. البته هر کس شرایط زندگی خودش را دارد و نباید خودم را با دیگران مقایسه کنم. 

قبلا هم اشاره کرده بودم، شک ندارم که ازدواج راه حلی است که جامعه بشری در طول تاریخ به آن رسیده است. که انسان ها با ازدواج میتوانند احساس خوشبختی بیشتری را در زندگی تجربه کنند. و علاوه بر تولید مثل و ادامه نسل بشر بر طول عمر خودشان هم بیفزایند. البته این امر در صورتی محقق میشود که ازدواجی صحیح و با شناخت و خیلی پارامترهای دیگر صورت گیرد. متاسفانه در بیشتر موارد هم چنین اتفاقی نمی افتد. در این صورت اتفاقات ناگوار فراوانی رخ میدهد.  

با خودم فکر میکنم. بیشتر افرادی که اطرافم هستند، ملاک هایشان برای ازدواج چیست و من چقدر با آنها فرق دارم.  اصلا فکر کزدن به این چیزها هم حالم را خراب میکند. اینها فقط به پول، زیبایی، مدرک  و اینجور چیزها فکر میکنند. در ذهنشان هیچ تعریفی برای زیبایی وجود ندارد، چرا میگوییم فلانی زیباست؟ این را نمی فهمند که زیبایی یک امر نسبی است. شخصی که از نظر من زیباست شاید در نظر آنها اینطور نباشد و بالعکس. اینها را نمی فهمند. اینها به کنار، زیبایی درون افراد را نمی بینند، باهوشی را با بدجنسی اشتباه میگیرند، پرحرفی را با داشتن اعتماد بنفس و هزار و یک چیز دیگر.

اینها را گفتم تا بگویم من با اطرافیانم فرق دارم. ملاک هایشان برایم خنده دار است و گاهی وقت ها فکرها و کارهایشان ناراحتم می کند. چاره ای نیست. باید ساخت و سوخت. پذیرفته ام که آنها را نمی توانم تغییر دهم.    

از خودم  بگویم. پیش از هر چیز اشاره کنم به اینکه مطالبی که اینجا می نویسم برای رسیدن به جمع بندی با خودم هست. باید تصمیمی بگیرم و قاطعانه آن را دنبال کنم.

 اولین شرط داشتن زندگی اخلاقی برای من، استقلال مالی است.  درآمدهای من از طریق حق التدریس و یا گاهی انجام پروژه با توجه به سبک زندگی که برای خودم انتخاب کرده ام تقریبا جور در می آید. البته خیلی جاها مثل پرداخت هزینه دندانپزشکی، از پدرم کمک می گیرم. ولی تا جایی که امکان دارد این کار را نمی کنم. 

کم کمش بدون فرصت مطالعاتی که میخواهم بروم، دو سال دیگر از درس خواندنم باقی است. در اطرافم زیادند دانشجوبان متاهلی که گاهی فرزند هم دارند. اوضاعشان سخت است، بعضی ها شغل ندارند و با کمک خانواده زندگی میکنند. خود این دانشجویان هیچ، آخر همسر و فرزندانشان چه گناهی کرده اند؟ واقعا  این پدیده ها برای من عجیبند.

مسئله دیگر برایم مسئله سربازی است. برایم شرایطی عجیب پیش آمد، من که عمری فکر میکردم سربازی نخواهم رفت، مشمول شدم. ناگفته نماند که یکی از دلایل ادامه تحصیلم هم همین قضیه بود، با محیط سربازخانه آشنا نبودم، ولی حداقل میدانستم که عاشق محیط دانشگاهی هستم. در شرایط فعلی، دو سال در طرح خدمت سربازی باید در جایی با حقوق بخور نمیر خدمت کنم.

و مسائل مهم دیگر مثلا اینکه فکر میکنم هنوز نسبت به خودم شناخت کاملی ندارم و مهمتر شناختم و درکم نسبت به خانم ها خیلی کم است.


اینها را اینجا نوشتم تا برای خودم مشخص شود که ازدواج برای من یک کار کاملا غیر اخلاقی است. نباید خودخواه باشم. درست است که  اطرافیانم  این کار را براحتی انجام داده اند و می دهند. اما من آدمی نیستم که بتوانم این کا را انجام دهم، راستش ترجیح میدهم ازدواج نکنم تا اینکه برای ازدواج دستم توی جیب پدرم باشد. 

  • ۹۴/۱۲/۰۲
  • امیرحا فظ

ازدواج

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی