چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

...،در ره دل، چه لطیف است سفر

چیز دیگر

هرگز حضورِ حاضرِ غایب شنیده ای؟!
من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است،...
سعدی

تاملاتی در باب عشق و ازدواج (1)

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

 

به خودم قول داده بودم امسال در مورد موضوع ازدواج به طور جدی فکر کنم و با خودم در این باره به نتیجه ای برسم. در خیلی از موارد  وقتی در خوابگاه با دوستان صحبت میکنیم این موضوع به قولی نُقل کلام میشود. به واسطه سن پایین ترم نسبت به هم اتاقی های عزیز که دو نفرشان  متاهل هستند، همیشه توصیه هایی به من می شود. دوست داشتم یک سری از موضوعاتی که به آنها فکر کردم را برای جمع بندی خودم در اینجا عنوان کنم. این میتواند اوبین پست من در این مورد باشد.

اسمش را سرنوشت یا تقدیر یا هر چیز دیگری بگذاریم در هر صورت من در ایران و در دهه شصت متولد شده ام. جایی که در آن کودکان دختر و پسر را از همان سال ابتدای آموزش از هم دور نگه میدارند. زمانی هم به دانشگاه رفتم که یکی از بزرگترین دغدغه مسئولان جدا کردن دانشجویان دختر و پسر در کلاس های درسی بود. در چنین شرایطی ارتباط با جنس مخالف همیشه برای من مثل یک تابو مطرح شده است. کاری که اگر همکلاسی هایم آن را انجام میدادند، مجبور بودم با دید دیگری به آنها نگاه کنم. نمیدانم جوانی به سن و سال من که در کشور دیگری به دنیا آمده، اصلا توانایی باور چنین حرف هایی را داشته باشد یا نه. حداقل خوبیش اینست که دوستانی داشتم که به خوبی و به راحتی میتوانستند این حرفها را درک کنند. بعدتر در موردشان خواهم نوشت.

در این باره اولین سوالی که همیشه برایم مطرح بود، این بود که اصلا چرا آدم ها ازدواج میکنند؟ یا اینکه به طور کلی چرا جنس های مخالف نسبت به همدیگر گرایش پیدا میکنند؟ جوابی که اکثر اطرافیان به من میدادند در نهایت به مقصد پاسخ گویی به نیازها و تمایلات غریزی و مخصوصا جنسی انسان ختم می شد. من همیشه با آدم هایی که برای این قضیه سهم زیادی قائل می شدند، مشکل داشته ام و دارم. به گمانم اولین قدم در این راه برای من، درک تفاوت دو مقوله نزدیک و مربوط به اسم عشق و ازدواج است. همه انسانها دوست دارند که دوست داشته شوند و این یک نیاز ذاتی است. جان آرمسترانگ در کتاب "شرایط عشق" عنوان می کند که گرایش به عشق ریشه در طبیعت وجود آدمی دارد. انسان تنهاست و میداند که یک روز میمیرد. او به دنبال راهکاریست که با آن قادر شود با این بار هستی، راحتتر کنار بیاید. راستش نیاز به عشق را میتوانم بفهمم اما نیاز به ازدواج را نه. مگر اینکه تمام انتظاراتمان از عشق را در ازدواج خلاصه کنیم. در جهان سومی که ما در آن زندگی میکنیم، متاسفانه چنین اتفاقی افتاده است. در ایران امروز برای عده کثیری ازدواج یعنی پاسخگویی به یکی از نیازهای اولیه انسان، یعنی نیاز جنسی و برای عده خوش باور دیگری، یعنی ورود عشق به زندگی، یعنی کسب خوشبختی برای همه عمر! 


  • ۹۴/۱۱/۲۳
  • امیرحا فظ

ازدواج

نظرات (۴)

اگه هیچ تمایل و گرایشی وجود نداشت نسل بشر منقرض میشد... این یه دلیل میتونه باشه!
پاسخ:
نگاه داروینی به موضوع رو کاملا قبول دارم. اما برای من درد و رنجی که به واسطه آوردن یک انسان به این دنیا به او تحمیل میشه اهمیتش خیلی بیشتر از انقراض نسل بشر هست.
  • مهدیار دلکش
  • مشکل اینه که آدمایی مث تو بچه‌دار نمیشن
    و همیشه هستن کسایی که بچه‌دار بشن
    چی به سر نسلا میاد؟ نسلایی که شبیه پدران‌شونن و غریزی زندگی میکنن.
    منم با ازدواج مشکل دارم
    پاسخ:
    رفیق جان، ... و اینکه شعر بوسه ابتهاج رو بخون!

    تا حدودی منم همینطور فکر میکنم درباره ی ازدواج و ب نظرم وحشتناکه ک آدم با این دیدگاه با کسی سال ها در همه چیز مشترک باشه ک اولین دلیل باهم بودنشون رفع نیاز جنسیه و یا دیدگاه دوم ک تخیل هست و از هم میپاشه...ب نظرم آدم هایی ک اینطوری فکر میکنن نهایتا یا ازدواج نمیکنند یا عاشق میشن و عشق آنهارا انقدر نا آرام و آرام میکنه ک تنها راه رو همییشه کنار معشوق بودن میدونند و وقتی میبینند (ولی ن با تصور زندگی رویایی و عاشقانه)ازدواج یه راهیه واسه این خواسته و علاوه بر اون ب یک عرف و رسم هم پاسخ دادن..پس ازدواج میکنن و درگیر وام و ماشین و سفر و بچه و و و ...میشن و تمام آرمان شهر ها و سوال ها و  فلسفه های جوانیشون رو از یاد میبرن و مثل زوج های دیگ زندگی میکنند و یا هم نه...زندگی شون فرق داره..خیلی هم فرق داره..( این چیزی بود ک من از زندگی اطرافیانم فهمیدم..نمیدونم چقدر حقیقت داره...)خیلی هم زیاد نطق فرمودیم^-^
    پاسخ:
    همرنگ شدن با جماعت، چه چیز خطرناکی،...
    سلام
    با جمله آخر پست شدیدا موافقم اینکه خیلیا تو کشور ما الان ازدواج رو مساوی کسب خوشبختی برای تمام عمر می دونن و شاید همین باعث میشه بدون داشتن شناخت کاملی از خودشون و چیزی که واقعا از زندگی میخوان تن به ازدواج بدن...!اما واقعا چند درصد از این افراد بعد از ازدواج واقعا احساس خوشبختی می کنن؟!
    منم سوالای خیلی زیادی در این مورد توی ذهنم هست...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی